جمعه نامه

ساخت وبلاگ

امروز جمعه 9 مهر 95 ساعت 13:23

اینکه اینقدر دقیق لحظه ایی که توش ایستادم رو دارم ثبت می کنم چون دوسش دارم

چون حالم خوبه

بعد یکه هفته پر آشوب الان آروومم

این هفته همش دلم بهونه میگرفت. به در و دیوار خونه و بیش از همه به محمدصادق گیر میدادم

اما الان خوبم. آروومم

همین الان من آلبوم امیر بی گزند محسن چووشی رو بعد از مدتها دانلود کردم و چخشش کردم و من با همسر جان جانانم باهم گوش میدیم. نشسته پشت لپتاپش و من هم پشت لپتاپم لبخند

حتما داره تلگرامشو چک میکنه شایدم تو گروه بچه های دبیرستانشون که تازه بچه ها ادش کردن داره با دوشتاش چت میکنه و حرفای زشت به هم میزننخنده

شایدم داره گروه های پدیده رو داره چک میکنه و حرص میخوره افسوس

صبح دیر بیدار شدیم. آخه دیشب تا ساعت 1 ونیم 2 بیدار بودیم!! دیروز برای دومین بار تو جشن عبادت گروه حکمت شرکت کردم و برنامه اجرا کردیم. بازم تو نقش فرشتهفرشته

بعد هم رفتم خونه مامان بزرگ و تا 12 اینا اونجا بودیم

صبح محمدصادق زودتر از من بیدار شد. من که بیدار شدم حدود 10 بود بعد از عشقولانه هایی که یه صبح دل انگیز جمعه میچسبه باهم صبحانه درست کردیم. صبحانه گردو پیاز بود 

بعد هم تمیزکاریهای خونه!! محمدصادق راهرو رو جارو و دستمال کشید منم به آشپزخونه رسیدم و پرده رو باز کردم و الان بیچاره تو ماشین لباسشویی داره هی میچرخه تا حالش به هم بخوره و کثیفی رو از خودش دور کنه!!!

اه چقدر تهران دود داره. پرده سفید بیچاره وقتی تاش کردم رنگش بیشتر خاکستری میخورد تا سفید

الان هم که یعنی خستگس در میکنم که بعدش برم لباسایی که دیروز شسته شدنو جمع و جور کنم

وااای این محسن چاووشی هم یا کلی شاد میخونه که قر توکمر آدم میاره یا انقدر غمناک که اشک آدمو در میاره

الان دقیقا به افق تریاق!!

در دیده ی من در آ وز چشم من بنگر مرا

زیرا برون از دیده ها منزلگهی بگزیده ام

حالم خوبه

خوب خوب خوب لبخند

عطیه نامه...
ما را در سایت عطیه نامه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5atiehnameh8 بازدید : 18 تاريخ : چهارشنبه 29 دی 1395 ساعت: 16:07